باغ ادب : نیلوبلاگ

ساخت وبلاگ

▪️...وقتی جنگ رخ می دهد مردم می‌ گویند: "خیلی احمقانه است؛ نمی تونه زیاد طول بکشه " اما احمقانه بودن جنگ دلیل بر پایان زود هنگامش نیست .ص۳۹

▪️...یادت نره دو نوع بیمار داریم: اونایی که از شدت ترس بهشون تلقین شده و اونایی که در اولویت هستند و زمان کافی برای رسیدگی ندارند.ص۶۰

▪️...(طاعون) همچنین ما را تحریک می کند رنج و اندوه و ناامیدی را وضعیتی طبیعی تلقی کنیم.این یکی از ترفندهای است که بیماری طاعون از آن استفاده کرد.ص۶۹

▪️کافه‌ها به لطف شایعاتی که در شهر پخش شده بود، نوشیدنی های الکلی می‌فروختند و می‌توانستند نیاز مشتریان را تامین کند."بهترین محافظت در مقابل بیماری ، یک شیشه نوشیدنی خوب است" . این ایده، ایمنی بدن با الکل در مقابل بیماری مسری را تایید می‌کرد. شبها مردان مستی که از کافه ها بیرون می آمدند فضای شهر را با گفتگوهای خوش بینانه خود پر می کردند ص۷۳

▪️...آخر همان ماه مقام های مذهبی شهر با امکانات خود مبارزه با طاعون را شروع و برای یک هفته دعای عمومی برگزار کردند. ص۸۴

▪️پرپانلو ( کشیش) در آخر نیز داستان شیوع طاعون در مصر را تعریف کرد: " اولین بار این بیماری برای مجازات دشمنان خدا شیوع می یابد. فرعون به خدا کفر می ورزد و طاعون او را به زمین می زند. از همان اوایل تاریخ بلای الهی ،کافران و ظالمان را به زمین می زند.به این فکر کنید و خود را به زمین بزنید. ص ۸۵

▪️[ کشیش ] : بله اکنون باید فکر کنید شما گمان می کنید زیارت خداوند فقط در یکشنبه ها کافی است و می‌توانید بقیه روزها آزاد باشید؟ شما فکر می کنید چند تعظیم و چند جمله، گناهان کارهای سخیف شما را می بخشد؟ اما خداوند انتظارات زیادی از شما دارد و دوست دارد بیشتر او را عبادت کنید . باید بدانید که تنها راه عشق خدا همین است و چون از شما خسته شده است ، آن را برای شما فرستاد. همانطور که در طول تاریخ به بسیاری از شهرها فرستاده است.ص۸۷

▪️...روشنایی خیابان ها تا دو سوم کاهش یافته بود و فقط در فاصله های طولانی چراغی در تاریکی غلیظ شهر سوسو میزد...ص۱۰۵

▪️- می ترسی مادر؟

- ادم در این سن از چیزی نمی ترسد. ص۱۰۵

▪️این شرایط باعث شد دولت در وضعیت طاعون حکومت نظامی اعلام و قوانین ویژه آن را اجرا کند . دو سارق را تیرباران کردند اما بر بقیه تاثیری نداشت؛ زیرا بین آن تعداد مرگ، دو مرگ به چشم نمی آمد و قطرهای بود در دریا.ص۱۴۳

▪️نخستین صفتی که بیش از هر چیز این مراسم را مشخص می‌کرد ، سرعت بود! همه تشریفات ساده به طور کلی تشییع جنازه حذف شده بود. بیماران دور از خانواده هایشان می مردند و شب‌زنده‌داری بالای سرشان نیز ممنوع بود . طوری که اگر بیمار پایان شب می‌مرد، شب را تنها و بی کس می گذارند و آن گاه در طول روز می مرد، به خاک سپرده می‌شد . به طبع خانواده هم در میان بود، اما در بیشتر موارد افراد خانواده نمی توانستند هیچ اقدامی بکنند .زیرا به دلیل هم خانه بودن با بیمار در قرنطینه بودند. ص۱۴۵

▪️همه کارها رو به راه بود اما پس از مدتی تابوت کمیاب شد و پارچه برای کفن و گور در گورستان پیدا نمی شد. ص۱۴۶

▪️در مورد آخرین مراسم تدفین وضع کمی تغییر کرده بود. در انتهای گورستان و در فضای پوشیده از درختان سقز، دو گودال وسیع کنده بودند: یکی برای مردان و دیگری برای زنان . از این نظر مسئولان مراعات اصول اخلاقی را کردند و بعدها بر اثر جبر حوادث، این آخرین نشانه عفت نیز از میان رفت و بی آنکه پروای عفت و حیا داشته باشند، زنان و مردان را کنار و روی هم به خاک می سپردند.. ص۱۴۷

▪️وقتی رفت و آمد آمبولانس ها تمام می‌شد، تخت های روان ( برانکارد) را به ردیف می آوردند. جسدهای لخت و کمی در هم پیچیده را تقریباً در کنار هم به عمق گودال می فرستادند. آنگاه آنها را با آهک زنده و خاک می پوشاند اما خاک ارتفاع معین داشت تا برای مهمانان بعدی هم جا باشد. فرق آدم ها با مثلاً سگ ها این بود که روز بعد نزدیکان مرده ها را دعوت می‌کردند دفتری را امضا کنند. ص۱۴۷

▪️...فقر قوی تر از ترس است. ص ۱۴۸

▪️...عادت به نومیدی از خود نومیدی بدتر است. ص ۱۵۲

▪️...شهر پر از خوابیده های بیدار بود که گاه گاه در لحظه های استثنایی از سرنوشت خود فرار می‌کردند و در دل شب زخم درون شان سر باز میکرد که در ظاهر بسته شده بود آنگاه از خواب می پریدند و وحشت زده آن را می آموزند بودند.ص۱۵۳

▪️او به ندرت درباره چیزی حرف می‌زد . آن هم فقط درباره رخدادهایی که ارزش حرف زدن داشتند. ص۱۶۷

▪️تورو شانه ای بالا انداخت و گفت: در سن من همه باید از ته دل حرف بزنند. دروغ گفتن خیلی انرژی میخواد. ص۱۷۲

▪️یکی از قفس ها را باز کرد و دو ماسک استریل با لباس مخصوص بیرون آورد و یکی از آنها را به رامبرت داد و گفت که بپوشد .روزنامه نگار پرسید: این کار تاثیر دارد یا نه، تورو جواب داد که نه! اما برای این است که خیال دیگران را راحت کند. ص۱۷۲

▪️نقطه اشتراک همه پیشگویی ها این بود که طاعون درمان ندارد. سپس خرافات جای دین را بین مردم شهر گرفت و به همین دلیل کلیساهایی که پرپانلو و امثال او در آن حضور داشتند، کم رفت و آمد شدند. ص۱۸۴

▪️ما همیشه دردی داریم که بدون هیچ دلیلی هست و به درمان نیاز دارد. ص۱۸۶

▪️کشیش : هیچ کس نباید به این موضوع فکر می‌کرد. درست مانند ایرانی هایی که هنگام شیوع طاعون، سگ بیمار را بین کارگران مسیح می انداختند و با صدای بلند از خدا می خواستند که بیماری را به آنها منتقل کند. آنها می خواستند قضا و قدر خداوندی را به این شکل از خود دور کنند. از طرف دیگر هیچ یک از این کارها اشتباه تر از کار راهبان مصری نبود که وقتی طاعون در شهر پخش شد ،افرادی را با انبر میان مردم شهر می فرستادند تا زبان افراد طاعون زده را که منشأ شیوع بیماری بودند، از جا بکنند. هنگام شیوع طاعون هم ایرانی ها و هم راهب ها گناه می کردند. هر دو گروه مشکل اصلی کنار گذاشته و گوش هایشان را روی صدای خدا بسته بودند. ص ۱۸۹

▪️در این گونه موارد دو نوع رهبر پیدا می‌شود که با اختلافات خود جامعه بلازده را دچار بحران می کنند. عده ای که هر نوع کمک و درخواست و دعا به درگاه خداوند را اقدامی کورکورانه و بیهوده می دانند و عده اخلاق گرا که متخصصان و دانشمندان را مخالف مشیت الهی می دانند و فقط برای مرگ آماده هستند .هر دو نوع رهبر افراطی هستند و مردم را آزار می دهند. ص۱۸۹

▪️سالهای پیش مردم در روز عید به قبرستان می رفتند و برای افراد مرده خانواده خود دعا می کردند یا اینکه روی قبر برای آنها گل می گذاشتند اما در سال هایی که طاعون شیوع پیدا کرده بود همه شهر به قبرستان تبدیل شده بود و دیگر نیازی نبود چیزی آنها را یاد مرگ بیاندازد. زیرا آنها دیگر بیش از حد به من فکر و بدون شک هر لحظه هم حسرت و غم را حس می کردند. ص۱۹۵

▪️در همین حال مردم دلیل دیگری برای نگرانی داشتند و آن هم کمبود آذوقه و غذا بود که هر لحظه قیمتش بالاتر می رفت و در مغازه ها کمیاب می شد. نتیجه این بود که خانواده‌های فقیرتر زودتر از بین می رفتند اما خانواده هایی که مواد غذایی کافی داشتند می توانستند با بیماری مبارزه کنند. بسیاری از افراد فقیر پیش از ابتلا به طاعون از گرسنگی می مردند. ص۱۹۶

▪️روزنامه ها هم بر خلاف شرایط موجود، کاری را انجام می دادند که به آنها گفته شده بود. یعنی خوش بینی به هر قیمت. ص۱۹۶

▪️مردم شهر طوری زندگی میکردند گویی آینده ای ندارند. ص ۲۱۵

▪️اگر انسان از ابتدا بداند که زندگی فقط در چند جمله خلاصه میشود هرگز به چنین درد و رنجی تن در نمی دهد ص۲۳۷

▪️پس از بسته شدن دروازه ها فاصله عمیق میان مردم کمتر شد . افراد ثروتمند حاضر نبودند با افراد فقیر یا رنگین‌پوست در یک اردوگاه یا بیمارستان بستری شوند اما با ادامه بیماری این فاصله خیلی سریع از بین رفت. با کمبود بنزین و سوخت همه مردم مجبور شدند از تراموا استفاده کنند . در هفته دوم رستوران‌ها ،مدرسه ها ، کلیساها، پادگان ها و خیلی از مکان‌های دیگر از اختصاصی بودن در آمدند و بعضی ها به اردوگاه یا بیمارستان تبدیل شدند. این تغییرات بین مردم به "انقلاب اجتماعی" معروف شد.

ص ۲۴۳

▪️پیرمرد آهی کشید و گفت: چه حیف ! آدمهای خوب زود می‌میرند.

ص ۲۴۷

باغ ادب ...

ما را در سایت باغ ادب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9bagheadab1 بازدید : 174 تاريخ : يکشنبه 16 بهمن 1401 ساعت: 10:49