حکایت انسان و عمر بربادرفته

ساخت وبلاگ
ای اخوان! خلیفه بوده که درج (صندوقچه) جواهر پیش او نهاده بوده بر لب بحر، یک یک جواهر را در آب می انداخته و می گفته: اعجبنی القُلُپ؛(۱) به خوشی آن آواز، جواهر را در بحر می ریخت! آن خلیفه مگر آدمی است که انی جاعل فی الأرض خلیفة؛ (من در زمین جانشینی خواهم گماشت.) و جواهر، ساعات عمر او است که در بحر عدم می اندازد، 

منبع: صهبای معرفت ، محمد جواد نوری

پ.ن:
 (۱)صدای افتادن جواهر در آب (قلپ) مرا به شگفتی می آورد (و از آن خوشم می آید).

باغ ادب ...
ما را در سایت باغ ادب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9bagheadab1 بازدید : 312 تاريخ : شنبه 25 اسفند 1397 ساعت: 14:56